12.11.05

خنده گل
همره بادصباتاقصد کویت می کنم
هرسحرباخنده گل یادرویت می کنم
تاکه شورمستی اردبلبل ازآغوش تو
بامشام جان خودهمواره بویت می کنم
یادتندیس توشدتامونس تنهایی ام
دست درآغوش عطرآگین مویت می کنم
هرزمان ازساغرچشم توصهبا می زنم
خواب خوش در خلوت مهتاب رویت می کنم
گرشوی توساقه سبزی به صحرای امید
قبله دل می شوی رورابه سویت می کنم
تابه باغ سبز سروقامتت پیچید خزان
همچو پیچک شوق آواز ازگلویت می کنم
گربه مستی بگذری ازکوچه شیداییم
می کشان بر شانه هایم چون سبویت می کنم
گرچونرگس واکنی چشم سیاه خویش را
اشک رادر دیده ام آب وضویت می کنم
تاتروخشک مراسوزد شرارنبض عشق
جام را آیینه پوش آبرویت می کنم