22.1.06

خد ا جان , حرفهايم را توي نيم ساعت بايد براتان بنويسمخودتان ميبينيد که براي پيدا کردن هر کدام از حرف ها روي اين صفه کليدچقدر عرق ميريزمخداجان , از وقتي پسر همسايه پولدارمان به من گفت که شما يک ايميل داري که هر روز چکش ميکنيد هم خوشحال شدم , هم ناراحتخوشحال به خاطر اينکه مي توانم درد دلم را بنويسم و ناراحت از اينکه ما که توي خانه مان کامپيوتر نداريمما توي خانه مان دو تا اتاق داريم يک اتاق مال آقا جان و ننه مان است يکي هم مال من و حسن و هادي و حسين و زهرا و فاطمه و ننه بزرگ دو تا پشتي نو داريم که اکبر آقا بزاز , خواستگار زهرا برامان آوردهيک کمد که همه چيزمان همان توستآشپزخانه مان هم توي حياط است و آقاجان تازه با آجر ساختتشما هم مجبوريم براي اينکه براي شما ايميل بزنيم دو هفته بريم پيش رضا ترمزي کار کنيم تا بتونيم پول يک ساعت کافي نت را در بياريمخداجان , جان هرکي دوست داريد زود به زود ايميل هاتان را چک کنيد و جواب ما را بدهيدما چيز زيادي نمي خواهيمخدا جان , آقاجانمان سه هفته است هر دو تا کليه اشان از کار افتاده و افتاده توي خانهخيلي چيز بديست خداجان , ما عکس کليه را توي کتاب زيستمان ديده ايم , اندازه لوبياست , شکم اقاجان ما هم مثل نان بربري صاف است , براي شما که کاري ندارد ,اگر مي شود , يک دانه کليه برايمان بفرستيد , ما آقاجانمان را خيلي دوست داريم , خدا جانالان بغض توي گلومان است , ولي حواسمان هست که اين آدم هاي توي کافي نت که همه شيک و پيکن , نوشته هاي مارا دزدکي نخوانند ,چون مي دانم حسابي به ما مي خندند و مسخره مان مي کنند خدا جان , اگر مي شود يک کاري بکن اين اکبر آقا بزاز بميرد , آبجي زهرامان از اکبر آقا بدش مي آيد اما ننه مي گويد اگر اکبر آقا شوهر زهرامان بشود وضعمان بهتر مي شود خداجان اکبر آقا چهل سال دارد و تا حالا دو تا زنش مرده اند , آبجي زهرامان فقط سيزده سال دارد خداجانالان نيم ساعت و هفت دقيقه است که دارم يکي يکي اين حرف ها ي روي صفه کليد را پيدا مي کنمخداجان اگر پول داشتم هر روز براي شما ايميل مي زدم خوش به حال آدم پولدارها که هم هر روز برايت ايميل مي زنند تازه همايون پسر همسايه پولدارمان مي گفت با شما چت هم کرده است خوش به حالش خداجان , اگر کاري کنيد که حال آقاجانمان خوب شود خيلي خوب مي شود چون قول داده اگر حالش خوب شود برود سر گذر کار پيدا کند و بعد که پول گيرش آمد يک دوش بخرد بذارد توي مستراحخداجان , ننه بزرگ از اين کار که حمام توي مستراح باشد بدش مي آيد ولي آقاجان مي گويد حمام خانه پولدار ها هم توي مستراحشان استخدا جان ننه بزرگ ما خيلي مواظب نجس پاکي است و گفته است هرگز به اين حمام اينجوري نمي رودولي خداجان راستش من وقتي خيلي از حمام رفتنم مي گذرد بدنم بوي بد مي گيرد و همکلاسي هايم بد نگاهم مي کنندراستي خدا جان , چه خوب شد که به ما تلويزيون ندادي ,يکبار که از جلوي مغازه رد مي شدم ديدم که آدم هاي توي تلويزيون چه غذاهاي خوشگلي مي خورند , حتما خوشمزه هم هست , نه ؟تا سه روز نان و ماست اصلا به دهانم مزه نمي کرد بعضي وقتها , ننه که از رختشويي برمي گردد با خودش پلو مي آورد , خيلي خوشمزه است خداجان , ننه مي گويد اين برکت خداست , دستت درد نکند , راستي خداجان , شما هم حتما خيلي پولداريد که خانه تان را توي آسمان ساخته ايد , تازه من عکس خانه ييلاقيتان را هم ديده امهمان که روي زمين است و يک پارچه سياه رويش کشيده ايد , خيلي بزرگ است ها , تازه آنهمه مهمان هم داريد , حق هم داريد که روي زمين نياييد , چون پذيرايي از آنهمه آدم خيلي سخت است ما اصلا خانه مان مهمان نمي آيد , چون ما اصلا کسي را نداريم ولي آقاجانمان مي گويد اگر کسي بيايد ساعتش را مي فروشد و ميوه و شيريني مي خردما مهماني هم نمي رويم , چون ننه مي گويد بد است يک گله آدم برود مهماني خدا جان وقت دارد تمام مي شود , اگر بيشتر پول داشتم مي ماندم و باز برايتان مي نوشتم ولي قول مي دهم دو هفته ديگر که مزدم را گرفتم باز بيايم و برايتان ايميل بفرستمخدا جان به خاطر اينکه درسهايم خوب است از شما تشکر مي کنمتازه به خاطر اينکه ما توي خانه مان همه همديگر را دوست داريم هم دستت را مي بوسممن مي دانم که آدم هاي پولدار همه شان خودکشي مي کنند , ولي من هيچوقت خودم را نمي کشمتازه خداجان , من آدم هايي را مي شناسم که حتي اسم کامپيوتر را نشنيدند بيچاره ها , شايد از آنها هم دفعه بعد برايت نوشتم خداجان , نامه من را فقط خودت بخوان و به کسي نشان نده صبر کن ...آخ جان , پنجاه تومن ديگر هم دارم , خدا جان جوابم را بده ,فقط تو را به خدا , به خارجي برايمان ننويسيد ,چون ما زبانمان خوب نيست هنوز آخ , راستي خدا جان يادم رفت , حسن مان دارد دنبال کار مي گردد , يک کاري بي زحمت برايش جور کنيد هادي هم آبله مرغان گرفته است , اگر برايتان زحمتي نيست زودتر خوبش کنيد حسين هم وقتي ننه مي رود رختشويي همش گريه مي کند , آبجي فاطمه مان هم چشمانش ضعيف شده ولي رويش نمي شود به آقاجان بگويد , چون مي گويد پول عينک خيلي زياد استاگر مي شود چشان ابجيمان را هم خوب کنيدخب .. وقت تمام است ديگر , پدرمان در آمد خداجان مهربان , اگر زياد چيزي خواستيم معذرت مي خوام , هنوز خيلي چيزها هست ولي رويمان نشد دست مهربانتان را از دور مي بوسم راستي خدا جان , ننه بزرگ آرزو دارد برود مشهد پابوس امام رضا , يک کاري برايش بکنيد بي زحمت باز هم دست و پايتان را مي بوسم منتظر جواب و کليه مي مانم دستتان درد نکندبنده کوچک شما , صادق ...خواست دکمه سند را بزنددستش عرق کرده بود و چشمش سياهي مي رفتيهو کامپيوتر خاموش شدخشکش زد- ااااااصدايي از پشت سرش گفت :- اون سيستم ويروسيه , نگران نباش , الان دوباره مياد بالااسکناس هاي مچاله , توي عرق کف دستش خيس شدديگه وقتي براي دوباره نوشتن نبوديه قطره اشک از گوشه چشمش غلطيد روي گونه اشبلند شدپول رو داد و از کافي نت زد بيرونتوي راه خودشو دلداري مي داد - دوهفته ديگه باز ميام ...- باز ميام ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ