28.1.06

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم،

همان یک لحظه اول ، که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان

جهان را با همه زیبایی و زشتی،

بروی یکدگر،ویرانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم،

که در همسایه صدها گرسنه، چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم،

نخستین نعره مستانه را آندم بر لب پیمانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم

که می دیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامه رنگین،

زمین و آسمان را واژگون مستانه می کردم .

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم ،

نه طاعت می پذیرفتم ،نه گوش از بهر استغفار این بیداد گر ها تیز کرده،

پاره پاره در کف زاهد نمایان، سبحه صد دانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم،

برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان

هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ،آواره و ، دیوانه می کردم .

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم ،

بگرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان،

سرا پای وجود بی وفا معشوق را ،

پروانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم،

بعرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،

تا که می دیدم عزیز نا بجایی ،ناز بر یک ناروا گر دیده خواری می فروشد

گردش این چرخ را وارونه ! بی صبرانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم ،

که می دیدم مشوش عارف و عامی ،زبرق

فتنه این علم عالم سوز مردم کش ،

بجز اندیشه عشق و وفا ، معدوم هر فکری در این دنیای پر افسانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد!

چرا من جای او باشم ،

همین بهتر که او جای خود بنشینه و تاب تماشای زشتکاریهای این مخلوق را دارد!

و گر نه من جای او چو بودم ،

یکنفس کی عادلانه سازشی ،با جاهل و فرزانه می کردم.

عجب صبری خدا دارد!عجب صبری خدا دارد!