15.11.05

مثل من
به چشم مست او ابری بود"مثل من"
سرشک گرم اوازدیده جاری بود "مثل من"
چونرگس رنگ آن گلگونه میلی داشت بامهتاب
از این رواوز هررنگی فراری بود مثل من
سوالی درنگاهش موج می زد سالهای سال
که از شادی دل همواره عاری بود مثل من
میان ابر گریه تا که دیدم من نگاهش را
چو مرغی بسلمی در بی قراری بود مثل من
اسیر درد وحرمان بود و ناکامی نگار من
کنارغصه کوه پایداری بود مثل من
پرپروازاوبشکست درقاب قفس زیرا
بفکر یک دهن آوازسبز قناری بود مثل من
چوگلهای خزانی باخبرازظلم طوفان بود
بدین سان ناتوان اززخم کاری بود مثل من
دراین باغی که خارازگل بهایی بیشتردارد
دلش حتی زگلشن هم فراری بود مثل من
ازکتاب بال در بال عشق
اثراستادعباسعلی اکبری

پیرهن قو
یک قافله قنددرون دهن تو
شیرینی صدبارشکردر سخن تو
گل رنگترازخون شقایق لب لعلت
آغوش صبا پرزگل پیرهن تو
نوری است زرخسارتو درآیینه دل
رخشنده چنان گوهر سیمین تن تو
دستان توچون یاس بلورین و ثناگو
گلدسته شوقند به صبح بدن تو
مستند دوچشم تو ازآن جرعه که پر کرد
ساقی ازل از خم تلخ کهن تو
ای نرمی آغوش تو چون پیرهن قو
گرم است به بازار سخن انجمن تو
از کتاب بال در بال عشق
اثر استاد عباسعلی اکبری